شاید بتوان گفت ویژگی مشترک برنامههای پنج ساله توسعه و چشمانداز 20 ساله ایران، محقق نشدن آنها بوده است. دورنماهای توصیف شده در چشمانداز بیست ساله و بسیاری از هدفگیریهای انجام شده در برنامههای توسعه، یا محقق نشدند یا صرفا بخشی از آنها محقق شدهاند. در یک نگاه کلی میتوان علل برخی از این عدم دستیابیها را ناشی از «انتزاعی بودن» سندها، «ضعف در برنامهریزی» و «ناهماهنگی میان هدف و عملکرد» دانست. نمیتوان فهرستی از آرزوها را تهیه کرد و بیتوجه به واقعیتهای داخل و خارج از کشور، انتظار داشت که آن آروزها محقق شوند. نمیتوان در فرایند برنامهریزی، روشهای تجربهشده جهانی را نادیده گرفت و انتظار داشت واقعیتهای جهانی که در آن زندگی میکنیم؛ خودشان را با برنامهای که ما ریختهایم هماهنگ کنند. نمیتوان فهرستی از پیشرفتهای علمی و فناوری را هدفگیری کرد ولی در مقام عمل، با دنیایی که مهد خلق و توسعه آن فناوریهاست، ارتباط سازنده برقرار نکرد. یا باید هدف را تغییر داد و یا اینکه رفتار را با هدف مورد درخواست تغییر داد. این تعارضات و تضادها، مادامی که ادامه داشته باشد، برای تحقق اهداف برنامههای توسعه کشورمان، «در، بر روی همین پاشنه خواهد چرخید». و اینک در میانههای راه برنامه هفتم توسعه هستیم. اگر میخواهیم در پایان 1407 مثل سالهای گذشته، فهرستی از ناکامیها در دستیابی به اهداف را شاهد نباشیم، باید بدون معطلی، رفتاری مناسب با مقتضیات و الزامات توسعه، در پیش بگیریم. رشد اقتصادی 8 درصدی و جذب سرمایهگذاری چندصد میلیارد دلاری، اهدافی نیستند که بدون در پیش گرفتن رفتارهای متناسب با توسعه واقعی، محقق شوند. توسعه با خیالپردازی به دست نمیآید؛ ایدهپردازی، گام اول توسعه است و گامهای بعدی آن، تدوین برنامههای واقعا قابل اجرا، درک واقعیتهای جهان پیرامون، رفتار متناسب با واقعیتها و از همه مهمتر، تلاش بیوقفه و هوشمندانه برای تحقق اهدافی است که بر مبنای ایدههای درست طراحی شده اند. توسعه با خیالپردازی به دست نمیآید، نخستین گام آن، «ایدهپردازی» است. پروژه «توسعه ایران» نخستین گام را بر میدارد.
